قند

از نی کلک همه قند و شکر می‌بارم

قند

از نی کلک همه قند و شکر می‌بارم

قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی ، بیش میازار مرا ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی

۲۴ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است


سال ها دل غرق آتش بود و خاکستر نداشت

بازکردم این صدف را بارها ، گوهر نداشت …

از تهیدستی قناعت پیشه کردم سال ها

زندگی جز شرمساری مایه ای دیگر نداشت

هرکجا رفتم به استقبالم آمد بی کسی

عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت

بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی

قصه سرگشتگی‌هایت مگر آخر نداشت

سال‌ها بر دوش حسرت‌ها کشیدم بار عشق

هیچ دستی این امانت را ز دوشم برنداشت

کاش می‌آمد و می‌دیدم که از خود رفته ام

آنکه عاشق بودنم را یک نفس باور نداشت

آسمان یک پرده از تقدیر را اجرا نکرد

گویی از روز ازل این صحنه بازیگر نداشت

ناله ما تا به اوج کبریا پرواز کرد

گرچه این مرغ قفس پرورده بال و پر نداشت . . .

خانه‌ی دوست کجاست


خانه‌ی دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه‌ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت

نرسیده به درخت

کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است

و در آن عشق به اندازه‌ی پرهای صداقت آبی است

می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می‌آرد

پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی

دو قدم مانده به گل

پای فواره‌ی جاوید اساطیر زمین می‌مانی

و تو را ترسی شفاف فرا می‌گیرد

در صمیمیت سیال فضا خش خشی می‌شنوی

کودکی می‌بینی

رفته از کاج بلندی بالا ، جوجه بردارد از لانه‌ی نور

و از او می‌پرسی

خانه ی دوست کجاست؟

سهراب سپهری

Ghand

هر چه که هستی بیا

گر چه که پستی بیا

توبه شکستی بیا

یار نظر می کند

نیمه شبان خلوت است

مظهر هر رأفت است

عاشق شوریده را

یار  نظر می کند

ای شده غرق گناه

خواب گران تا به کی

چاره‌ی درد تو را

دیده‌ی تَر می کند…

هر چه که هستی بیا

گر چه که پستی بیا

بنده‌ی شرم گونه را

یار نظر می کند

توبه اثر می کند...